نظرات شما عزیزان:
دخی بی مخ _ محیا
ساعت10:17---1 ارديبهشت 1394
باز هم که رفتی و تنهایی من سر به فلک کشیده است
باز هم که نیستی و اشکهایم سیل مانند مرا به زیر کشیده است
باز هم که سوختی و باز برای شمع شدن پشیمان شده ام
باز هم که یادت امانم را بریده است
باز هم که غصه دارم در قلب تاریکم از نبود تو
باز هم که نمیشنوم صدای دلنشینت را در خانه سوت و کورم
باز هم که گم شدی در خاطره ها وچشمم از دیدن عکس تو سیر نمیشود
سالهاست که رفتی ولی هر روز اینها را تکرار میکنم
شاید بشنوی ،بفهمی،احساس کنی
در واقعیت نه ولی انتظار امدنت در خوابم را که میتوانم داشته باشم
باز هم که بغض و بعد ..............مثل همیشه
باز هم که نیستی و اشکهایم سیل مانند مرا به زیر کشیده است
باز هم که سوختی و باز برای شمع شدن پشیمان شده ام
باز هم که یادت امانم را بریده است
باز هم که غصه دارم در قلب تاریکم از نبود تو
باز هم که نمیشنوم صدای دلنشینت را در خانه سوت و کورم
باز هم که گم شدی در خاطره ها وچشمم از دیدن عکس تو سیر نمیشود
سالهاست که رفتی ولی هر روز اینها را تکرار میکنم
شاید بشنوی ،بفهمی،احساس کنی
در واقعیت نه ولی انتظار امدنت در خوابم را که میتوانم داشته باشم
باز هم که بغض و بعد ..............مثل همیشه
مـــــــــــــــــــــــــــــ ـــــــــا به هم نمیرسیم ... !
ولـ ـ ـ ـ ـ ـ ی اما .. !
بهترین غریبه ات می مانم ..
که تا همیشه .. ! دوستت خواهد داشت .
ولـ ـ ـ ـ ـ ـ ی اما .. !
بهترین غریبه ات می مانم ..
که تا همیشه .. ! دوستت خواهد داشت .
بگذارید تا کوچکم بازی کنم وقتی بزرگ شوم روزگار با من بازی خواهد کرد.....
Harfe Delano zadiii.......big Like
تو دیگه بزرگ شدی چیست؟
.
.
.
.
.
کلمه ای است که از 2 سالگی تا 25 سالگی کاربرد داشته و هر فرد ایرانی وظیفه دارد به وسیله آن سرکوفت بخورد!
.
.
.
.
.
کلمه ای است که از 2 سالگی تا 25 سالگی کاربرد داشته و هر فرد ایرانی وظیفه دارد به وسیله آن سرکوفت بخورد!
× چقــــــــد قشنگـــــــه زنـــدگـے بــــــدون "مخــــاطـــب خــــاص"
مــا بهــــش میگیـــــــم "افتخـــــــار"
شمـــــابگــــو "آس وپـــــاس"
مـــا میگیـــم چــــت کــــردن
شمـــابگـــو "لاس"
اینــا "شخصیــــت"مــــن نیــــس"
افــــــکارشمـــــاس "
فکـــرنکــــــن" بــے کســــــــم"
مـــــن "پـــــزم بـــــالاس"
هـــرکے بـــاهــــــام درافتــــــــاد
جــــــزء "حیـــــوونــــاس"
میخــــواے منـــو رنــــگ کنـے
"ذغــــــالم" سیـــــاس
جــــاداره کــــه بگــــــم بهـــــــت
از عقابی پرسیدند:
آیا ترس به زمین افتادن را نداری؟
عقاب لبخند زد و گفت :
من انسان نیستم که با کمی به بلندی رفتن تکبر کنم!
من در اوج بلندی ،نگاهم همیشه به زمین است...
آیا ترس به زمین افتادن را نداری؟
عقاب لبخند زد و گفت :
من انسان نیستم که با کمی به بلندی رفتن تکبر کنم!
من در اوج بلندی ،نگاهم همیشه به زمین است...
"گاهى" ...
دلت"به راه" نیست!!
ولى سر به راهى ...
خودت را میزنى به "آن راه" و میروى...
و همه،
چه خوش باورانه فکر ميكنند..
که تو..
"روبراهى"....!
دلت"به راه" نیست!!
ولى سر به راهى ...
خودت را میزنى به "آن راه" و میروى...
و همه،
چه خوش باورانه فکر ميكنند..
که تو..
"روبراهى"....!
در این جاده تنهایی کسی نمی آید
خوب میدانم.
زمستان فصل تکرار است باز با همان برف همیشگی سنگینی یک خلوت
تا انتهای یک عبور
فقط برای دیدنت...
خوب میدانم.
زمستان فصل تکرار است باز با همان برف همیشگی سنگینی یک خلوت
تا انتهای یک عبور
فقط برای دیدنت...
سلام سعید خوبی؟؟؟؟؟؟؟؟؟چی کار میکنی آمار کامنتات انقد بالاس ها؟همه جا میری نظر میزاری دیگه وقتت زیاده ماشالا...
یه وقتایی که دلت گرفته بغض داری آروم نیستی !
دلت براش تنگ شده . . .
حوصله هیچکسو نداری !
یاد لحظه ای بیفت که اون همه بی قراری هاتو دید اما . . .
چشاشو بست و رفت...
دلت براش تنگ شده . . .
حوصله هیچکسو نداری !
یاد لحظه ای بیفت که اون همه بی قراری هاتو دید اما . . .
چشاشو بست و رفت...
ﺣﮑﯿﻤﮯ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ:
ﭼﺮﺍ ﺍﺯ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺍﺫﯾﺘﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﺍﻧﺘﻘﺎﻡ ﻧﻤﯽ
ﮔﯿﺮﯼ؟
ﺑﺎ ﺧﻨﺪﻩ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ :
ﺁﯾﺎ ﺣﮑﯿﻤﺎﻧﻪ ﺍﺳﺖ ﺳﮕﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﮔﺎﺯﺕ ﮔﺮﻓﺘﻪ
ﮔﺎﺯ ﺑﮕﯿﺮﯼ
ﯾﻌﻨﯽ ﺗﻮ ﻋﻤﺮﻡ ﺍﯾﻨﻄﻮﺭ ﻗﺎﻧﻊ ﻧﺸﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ
ﭼﺮﺍ ﺍﺯ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺍﺫﯾﺘﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﺍﻧﺘﻘﺎﻡ ﻧﻤﯽ
ﮔﯿﺮﯼ؟
ﺑﺎ ﺧﻨﺪﻩ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ :
ﺁﯾﺎ ﺣﮑﯿﻤﺎﻧﻪ ﺍﺳﺖ ﺳﮕﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﮔﺎﺯﺕ ﮔﺮﻓﺘﻪ
ﮔﺎﺯ ﺑﮕﯿﺮﯼ
ﯾﻌﻨﯽ ﺗﻮ ﻋﻤﺮﻡ ﺍﯾﻨﻄﻮﺭ ﻗﺎﻧﻊ ﻧﺸﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ
تنها یک حرف مرا آزار میدهد ، حتی یک کلمه هم نمیشود
تنها یک حرف مرا هر روز غمگین تر میکند …
همان یک “ن” که در ابتدای “بودنت” نشسته است !
تنها یک حرف مرا هر روز غمگین تر میکند …
همان یک “ن” که در ابتدای “بودنت” نشسته است !
با “یکی بود یکی نبود” شروع می شود این قصه …
با “یکی ماند ، یکی نماند” تمام !
یکی من بودم یا تو ، مهم نیست …
مهم قصه ایست که تمام می شود !
با “یکی ماند ، یکی نماند” تمام !
یکی من بودم یا تو ، مهم نیست …
مهم قصه ایست که تمام می شود !
یه روزی این دلت تنگ بود برامو دنیا مهم نبود رنگاش برات
ولی حالا شدی انگشت نما و این کارت بد تر بود از فحش برام
با رفتارت شدی نمک رو زخمو بخاطر توئه که من عقب موندم
از همه چی الان پشیمونم که فکر تو بوده کار هروزم
خودت اینجا پیش من اما دلت جایی دیگه
یه روزی خوب یه روزی سرد تر از پیشه
حرف اخر نمونده بین ما همه چی تموم شد
فقط با یه انتخاب...
ولی حالا شدی انگشت نما و این کارت بد تر بود از فحش برام
با رفتارت شدی نمک رو زخمو بخاطر توئه که من عقب موندم
از همه چی الان پشیمونم که فکر تو بوده کار هروزم
خودت اینجا پیش من اما دلت جایی دیگه
یه روزی خوب یه روزی سرد تر از پیشه
حرف اخر نمونده بین ما همه چی تموم شد
فقط با یه انتخاب...
از قــــــبل هم باید حدس مـــــی زدم می روی
“رفـــــــتنــــ ” همیشہ
حتی در دستور زبان فارســـی
“لــــــازمـــ” است…
میدانستـَـــــــــم رویــــــــ ـــــــا بود ...
مــَــن و تـــــُ ــــو !؟
بَعـــــــــید بـود آن هَمه خـــــ ـــــوشبختی !!!
حَتـــی در تَــــ ـــصـور ِخُـدا هـم نبود...
حَق داشتــــ که بـرآورده نکرد !
دُعـاهــ ـــــ ــــ ــای من گُــناه بـودند !!!
شــــــب...
بزرگ تـــــرین دو حرفیـه عمـــــرم وقتـے کنارم نیستـے....
وقتـے کیلومتـرها انطـرف تـر بـے انکـه از حال من
باخـبر باشـــــے ارامیـده اے،اے ارام جانـــــم....
نمیدانـم اگر از احساسـم با خبـر بود
هـم اینگونـه راحت چشـم بر هـم میگذاشتـــــے؟؟؟
گاهـے حاضـرم تا اخـر عمـر از عشقـم دم نزنـم،اخـر دل برهـم زدن ایـن ارامـش زیبایت را نـدارم...
دل اسـت دیگـر تمـام کارهایش عجیب و غریـب اسـت
،خـود را لـه میکنـد تا به دلبـر اسیبـــــے نرسـد...
بزرگ تـــــرین دو حرفیـه عمـــــرم وقتـے کنارم نیستـے....
وقتـے کیلومتـرها انطـرف تـر بـے انکـه از حال من
باخـبر باشـــــے ارامیـده اے،اے ارام جانـــــم....
نمیدانـم اگر از احساسـم با خبـر بود
هـم اینگونـه راحت چشـم بر هـم میگذاشتـــــے؟؟؟
گاهـے حاضـرم تا اخـر عمـر از عشقـم دم نزنـم،اخـر دل برهـم زدن ایـن ارامـش زیبایت را نـدارم...
دل اسـت دیگـر تمـام کارهایش عجیب و غریـب اسـت
،خـود را لـه میکنـد تا به دلبـر اسیبـــــے نرسـد...
رفت که رفت…
به درک…..
بودنش معجزه نبود…
که رفتنش….
فاجعه باشه
به درک…..
بودنش معجزه نبود…
که رفتنش….
فاجعه باشه
ﻫﯿـــــــﺲ ..... ﺳﮑــﻮﺕ ﭘﯿﺸـــﻪ ﮐﻦ .... ﺍﯾﻦ
ﺩﻧﯿــــﺎ .... ﺧـاﻟﯽ ﺍﺯ ﻭﺟـــﺪﺍﻥ ﺳﺖ ...
ﻭﺟـدﺍﻧﻬــــﺎ ﺩﺭ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﺴــﺮ ﻣﯿﺒﺮﻧﺪ ....
ﻣﮕـــــــﺮ ﺩﻧﯿﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﭘﺮ ﺷﺪﻩ ﺍﺯ ﺧﯿﺎﻧﺖ ﻭ ﺩﻝ
ﺷﮑﺴﺘﻦ .... ﺣــــــــﺮﻓﯽ ﺍﺯ ﻭﺟــــــــﺪﺍﻥ ﺑﺎﻗﯽ
ﻣﯿﻤﺎﻧﺪ؟
ﺩﻧﯿــــﺎ .... ﺧـاﻟﯽ ﺍﺯ ﻭﺟـــﺪﺍﻥ ﺳﺖ ...
ﻭﺟـدﺍﻧﻬــــﺎ ﺩﺭ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﺴــﺮ ﻣﯿﺒﺮﻧﺪ ....
ﻣﮕـــــــﺮ ﺩﻧﯿﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﭘﺮ ﺷﺪﻩ ﺍﺯ ﺧﯿﺎﻧﺖ ﻭ ﺩﻝ
ﺷﮑﺴﺘﻦ .... ﺣــــــــﺮﻓﯽ ﺍﺯ ﻭﺟــــــــﺪﺍﻥ ﺑﺎﻗﯽ
ﻣﯿﻤﺎﻧﺪ؟
از همان روزی که در باران سوارام کرده ای
با نگاهت هیچ میدانی چه کارم کرده ای ؟
تشکر از حضورتون
با نگاهت هیچ میدانی چه کارم کرده ای ؟
تشکر از حضورتون
ﻧﮕﻔﺘﯽ ﺑﻤــــــــــــــﺎﻥ
ﻭﮔﺮﻧﻪ ﻣــــــﻦ ﺁﺩﻡ ﺭﻓﺘــﻦ ﻧﺒــﻮﺩﻡ
ﻫﻤﺎﻧﺠﺎ ﮐﻪ ﺩﺳﺘـــﺎﻧﻢ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻣﯿﺎﻥ
ﺩﺳﺘــﺎﻧﺖ ﺭﺑﻮﺩﻡ
ﺍﻋﺘـــــــــﺮﺍﺽ ﻧﮑﺮﺩﯼ
ﻭ ﻣــــــــــﻦ ﺣﺲ ﮐﺮﺩﻡ ﺑــﻮﺩﻧﻢ ﺯﺍﯾﺪ
ﺑﻮﺩﻩ ﮐﻪ ﻫﯿﭻ ﻧـــﮕﻔﺘﯽ
ﻭ ﻣــــــــﻦ ﺭﻓـــــــــﺘﻢ
ﻭ ﺗـــــــــﻮ ﺭﻓﺘﻨـــﻢ ﺭﺍ ﺩﺭ
ﺳـــــــــــﮑﻮﺕ ﺗﻤﺎﺷﺎ ﮐﺮﺩﯼ
ﺍﯾﻦ ﺳـــــــﮑﻮﺕ ﺗــــﻮ ﻣﺮﺍ
ﺷﮑﺴــــﺖ
ﻭﮔﺮﻧﻪ ﻣــــــﻦ ﺁﺩﻡ ﺭﻓﺘــﻦ ﻧﺒــﻮﺩﻡ
ﻫﻤﺎﻧﺠﺎ ﮐﻪ ﺩﺳﺘـــﺎﻧﻢ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻣﯿﺎﻥ
ﺩﺳﺘــﺎﻧﺖ ﺭﺑﻮﺩﻡ
ﺍﻋﺘـــــــــﺮﺍﺽ ﻧﮑﺮﺩﯼ
ﻭ ﻣــــــــــﻦ ﺣﺲ ﮐﺮﺩﻡ ﺑــﻮﺩﻧﻢ ﺯﺍﯾﺪ
ﺑﻮﺩﻩ ﮐﻪ ﻫﯿﭻ ﻧـــﮕﻔﺘﯽ
ﻭ ﻣــــــــﻦ ﺭﻓـــــــــﺘﻢ
ﻭ ﺗـــــــــﻮ ﺭﻓﺘﻨـــﻢ ﺭﺍ ﺩﺭ
ﺳـــــــــــﮑﻮﺕ ﺗﻤﺎﺷﺎ ﮐﺮﺩﯼ
ﺍﯾﻦ ﺳـــــــﮑﻮﺕ ﺗــــﻮ ﻣﺮﺍ
ﺷﮑﺴــــﺖ
سخـــــــــتــی تــنهــایی را وقتـــــی فــــهمیـــدم
کــ ــه دیــدم مترسکـــــ
بـه کــلاغ میــ ــگویــد:
هرچــقدر دوستـــ ــ داری نوکــ بزن
فقـــط تنهــام نــذار!!
کــ ــه دیــدم مترسکـــــ
بـه کــلاغ میــ ــگویــد:
هرچــقدر دوستـــ ــ داری نوکــ بزن
فقـــط تنهــام نــذار!!
❀ღƁƛƦƛƝღ❀
ساعت15:19---3 اسفند 1393
گرگ شده اند این روزها…
کافی است سر به زیر باشی با بره اشتباهت میگیرند
خیز برمیدارند برای دریدنت…
کافی است سر به زیر باشی با بره اشتباهت میگیرند
خیز برمیدارند برای دریدنت…
تــــو مقصـــری؛
اگر مــــن دیگر”مــــن ســابــق”نیستم!
پس؛ مـــن را به “مـــن نـــبودن” محــکوم نکن..
مـــن؛ همـــانم که درگیــــر عشــــقـــش بودی!
یـــادت نمی آیـــد؟!
مــــن همـــــانم؛ حتـــــی اگر این روزها بوی بی تفـــــاوتـــی بدهم.
خوشحال میشم به منم سر بزنی
اگر مــــن دیگر”مــــن ســابــق”نیستم!
پس؛ مـــن را به “مـــن نـــبودن” محــکوم نکن..
مـــن؛ همـــانم که درگیــــر عشــــقـــش بودی!
یـــادت نمی آیـــد؟!
مــــن همـــــانم؛ حتـــــی اگر این روزها بوی بی تفـــــاوتـــی بدهم.
خوشحال میشم به منم سر بزنی
آرزویی بکن
گوش های خدا پر از آرزوست و دستهایش پر از معجزه
آرزویی بکن
شـاید کوچکترین معجزه اش بزرگترین آرزوی تــو باشد
گوش های خدا پر از آرزوست و دستهایش پر از معجزه
آرزویی بکن
شـاید کوچکترین معجزه اش بزرگترین آرزوی تــو باشد
بــا مـــن لــج نکــن بــغــض نــفــهــم...
ایــن کــه خــودت را گــوشه ی گــلــوگایـــــــم کــنــی...
چــیزی را عـــوض نمـــیـکنــد ؛
بــالــاخره یــا اشــک میـــشوی در چــشــمانـــم...
یا عــقــده در دلـــــــم...!
هــــر دو را زیـــاد دارم!!
ایــن کــه خــودت را گــوشه ی گــلــوگایـــــــم کــنــی...
چــیزی را عـــوض نمـــیـکنــد ؛
بــالــاخره یــا اشــک میـــشوی در چــشــمانـــم...
یا عــقــده در دلـــــــم...!
هــــر دو را زیـــاد دارم!!
از قــــــبل هم باید حدس مـــــی زدم می روی
“رفـــــــتنــــ ” همیشہ
حتی در دستور زبان فارســـی
“لــــــازمـــ” است…
آپم ....
“رفـــــــتنــــ ” همیشہ
حتی در دستور زبان فارســـی
“لــــــازمـــ” است…
آپم ....
تمام لبخند های دنیا یک شکلند.
شبیه یک کاسه ای است که؛
فقط درونش خوبی و مهربانی و شادی ریخته می شود…
تا به حال لبخندی را دیده ای؛
که منحنی اش به طرف پایین باشد؟
مواظب باش که کاسه ی لبخندت، معکوس نگردد.
چون آنچه که درونش ریخته ای، به هدر می رود...
شبیه یک کاسه ای است که؛
فقط درونش خوبی و مهربانی و شادی ریخته می شود…
تا به حال لبخندی را دیده ای؛
که منحنی اش به طرف پایین باشد؟
مواظب باش که کاسه ی لبخندت، معکوس نگردد.
چون آنچه که درونش ریخته ای، به هدر می رود...
سفیدی را نمیدانم!
ولی من خوب میدانم،سیاهی رنگ یک رنگیست؛
دوچشمان سیاهت......
رنگ یک رنگ تمام خاطراتم بود در شبهای تنهایی...
ولی افسوس رفتی
واین رفتن برای مردنم کافیست.
ولی من خوب میدانم،سیاهی رنگ یک رنگیست؛
دوچشمان سیاهت......
رنگ یک رنگ تمام خاطراتم بود در شبهای تنهایی...
ولی افسوس رفتی
واین رفتن برای مردنم کافیست.
من گمان می کردم دوستی همچون سروی سرسبز ،
چارفصلش همه آراستگی ست ..
من چه میدانستم ، هیبت باد زمستانی هست ؟
من چه می دانستم
سبزه می پژمرد از بی آبی
سبزه یخ می زند از سردی دی ..
من چه می دانستم
دل هرکس دل نیست ؛
قلبها زآهن و سنگ،
قلبها بی خبر از عاطفه اند ..
چارفصلش همه آراستگی ست ..
من چه میدانستم ، هیبت باد زمستانی هست ؟
من چه می دانستم
سبزه می پژمرد از بی آبی
سبزه یخ می زند از سردی دی ..
من چه می دانستم
دل هرکس دل نیست ؛
قلبها زآهن و سنگ،
قلبها بی خبر از عاطفه اند ..
اغلب قدرتِ یک لمس، یک لبخند، یک کلمه ی محبت آمیز، یک گوشِ شنوا، یک تعریف صادقانه، یا کوچکترین توجه را دست کم می گیریم،
در حالی که همه ی اینها قادرند یک زندگی را از این رو به آن رو کنند...
در حالی که همه ی اینها قادرند یک زندگی را از این رو به آن رو کنند...
یـــکی از همیـــــــن روزهــــــــــا
بایـــد خدا را صدا بــــــــــزنم
یک میــــــــز دو نفــــــــره
دو صنـــــــــدلــی
یــــــــکی مـــــــن
یـــــــــکی خــــــدا
حــــــرف نمـــــــیزنم
نـــــــگاهم کافیــــــست
میـــــــــدانم
برایـــــــــم اشــــــــک می ریــــــــزد!
بایـــد خدا را صدا بــــــــــزنم
یک میــــــــز دو نفــــــــره
دو صنـــــــــدلــی
یــــــــکی مـــــــن
یـــــــــکی خــــــدا
حــــــرف نمـــــــیزنم
نـــــــگاهم کافیــــــست
میـــــــــدانم
برایـــــــــم اشــــــــک می ریــــــــزد!
وقـتی از چـشمِ کـسی بیُــفتی ،
مثلِ یــک قـــطره اشک ..
دیگه فــرقـی نمیــکنه کجـــا بـــاشی !؟
گوشه ی چشم ..
رویِ گونه ..
و یا ..
رویِ خــاک !
تـــو دیـگه افتادی…
مثلِ یــک قـــطره اشک ..
دیگه فــرقـی نمیــکنه کجـــا بـــاشی !؟
گوشه ی چشم ..
رویِ گونه ..
و یا ..
رویِ خــاک !
تـــو دیـگه افتادی…
ﺩﻟــــﻢ ﺑﺎﻟــﮑﻨﯽ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫـــﺪ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺷﻬـــﺮ …
ﻭ ﮐﻤﯽ ﺑـﺎﺩ ﺧﻨﮑــــ ﻭ ﺗﺎﺭﯾﮑـــــﯽ …
ﯾﮑــــ ﻓﻨﺠﺎﻥ ﺑــﺰﺭﮔــــ ﻗﻬﻮﻩ …
ﯾﮑـــ ﺟﺮﻋﻪ ﺗــﻮ …
ﯾﮑــــ ﺟﺮﻋﻪ ﻣﻦ …
… ﻭ ﺳـﮑﻮﺗـــﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺩﻭ ﻧﮕـــﺎﻩ ﮔـــﺮﻩ ﺧـــﻮﺭﺩﻩ ﺑﺎﺷـــﺪ …
ﺑﯽ ﮐﻼﻡ …
ﻣﯿـــــﺪﺍﻧﯽ !… ؟
ﺩﻟــــﻢ ﯾﮏ ” ﻣﻦ ” ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫــﺪ ﺑـــﺮﺍﯼ ﺗــﻮ …
ﻭ ﮐﻤﯽ ﺑـﺎﺩ ﺧﻨﮑــــ ﻭ ﺗﺎﺭﯾﮑـــــﯽ …
ﯾﮑــــ ﻓﻨﺠﺎﻥ ﺑــﺰﺭﮔــــ ﻗﻬﻮﻩ …
ﯾﮑـــ ﺟﺮﻋﻪ ﺗــﻮ …
ﯾﮑــــ ﺟﺮﻋﻪ ﻣﻦ …
… ﻭ ﺳـﮑﻮﺗـــﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺩﻭ ﻧﮕـــﺎﻩ ﮔـــﺮﻩ ﺧـــﻮﺭﺩﻩ ﺑﺎﺷـــﺪ …
ﺑﯽ ﮐﻼﻡ …
ﻣﯿـــــﺪﺍﻧﯽ !… ؟
ﺩﻟــــﻢ ﯾﮏ ” ﻣﻦ ” ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫــﺪ ﺑـــﺮﺍﯼ ﺗــﻮ …
چه زیباست
بخاطــر تـــ♥ـــو زیســـــتن
وبـــــرای تـــــ♥ـــــو ماندن
و به پای تـــــــ♥ـــــو مردن
و به عشـــــــق تـــ♥ــــو سوختن
و چه تلخ وغم انگیز است
دور از تــــ♥ــــو بـــــــودن
برای تـــ♥ـــو گــــــــریستن
و به عشق و دنیای تو نرسیدن
ای کاش می دانستی بدون تـ♥ـو مرگ گواراترین زندگی است
بدون تو و به دور از دستهای مهربانت
زندگی چه تلخ و ناشکیباست
ای کاش می دانستی مرز خــواستن کجاست
و ای کاش می دیدی قلبی را که
فقط برای تــــــ♥ـــــو می تپد.
دوستــــ♥ــــت دارم
بخاطــر تـــ♥ـــو زیســـــتن
وبـــــرای تـــــ♥ـــــو ماندن
و به پای تـــــــ♥ـــــو مردن
و به عشـــــــق تـــ♥ــــو سوختن
و چه تلخ وغم انگیز است
دور از تــــ♥ــــو بـــــــودن
برای تـــ♥ـــو گــــــــریستن
و به عشق و دنیای تو نرسیدن
ای کاش می دانستی بدون تـ♥ـو مرگ گواراترین زندگی است
بدون تو و به دور از دستهای مهربانت
زندگی چه تلخ و ناشکیباست
ای کاش می دانستی مرز خــواستن کجاست
و ای کاش می دیدی قلبی را که
فقط برای تــــــ♥ـــــو می تپد.
دوستــــ♥ــــت دارم
انگار در دلم حرفی دیگر باقی نمانده تا برایت بگویم
تنها یک جمله!
هنوزم دوستت دارم
تنها یک جمله!
هنوزم دوستت دارم
اگه با هم قهرید اینو بدونید که دنیا دو روزه...
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
پس واسه دو روز ارزش نداره برید منت کشی و آشتی و این حرفا ...
همینجوری قهر بمونید... و حالشو ببرید.. ))
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
پس واسه دو روز ارزش نداره برید منت کشی و آشتی و این حرفا ...
همینجوری قهر بمونید... و حالشو ببرید.. ))
زندگی اینجورییه :
اگه بخندی میگن دیوونست اگه گریه کنی میگن کم آورده اگه عاشق بشی رهات میکنن با این حال باید دمی را خندید لحظه ای را گریست و عمری را عاشقانه زیست...
اگه بخندی میگن دیوونست اگه گریه کنی میگن کم آورده اگه عاشق بشی رهات میکنن با این حال باید دمی را خندید لحظه ای را گریست و عمری را عاشقانه زیست...
چه بسیارند انسان هایی که
بالای خط فقر هستند
و زیر خط فهم
به درخت نگاه کن...
قبل از اینکه شاخه هایش زیبایی نور را لمس کند
ریشه هایش تاریکی را لمس کرده...
گاه برای رسیدن به نور،باید از تاریکی ها گذر کرد...
قبل از اینکه شاخه هایش زیبایی نور را لمس کند
ریشه هایش تاریکی را لمس کرده...
گاه برای رسیدن به نور،باید از تاریکی ها گذر کرد...
ای کاش انسان ها همان قدر که از ارتفاع میترسیدند،
کمی هم از پستی هراس داشتند
کمی هم از پستی هراس داشتند
یادمان باشد از امروز خطایی نکنیم،
گر که در خویش شکستیم صدایی نکنیم،
پر پروانه شکستن هنر انسان نیست
گر شکستیم زغفلت من ومایی نکنیم
یادمان باشد اگر شاخه گلی را چیدیم
وقت پرپر شدنش سازو نوایی نکنیم
یادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند
طلب عشق زهر بی سرو پایی نکنیم....
گر که در خویش شکستیم صدایی نکنیم،
پر پروانه شکستن هنر انسان نیست
گر شکستیم زغفلت من ومایی نکنیم
یادمان باشد اگر شاخه گلی را چیدیم
وقت پرپر شدنش سازو نوایی نکنیم
یادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند
طلب عشق زهر بی سرو پایی نکنیم....
تا کی بگم زندگی زیباست؟
زندگی تا اطلاع ثانوی زیبا نیست
زندگی تا اطلاع ثانوی زیبا نیست
•
وقتی سردم می شود
کافیست حریر نازک خیالت را دور تا دور خودم بپیچم
تا ابد گرم گرمم
وقتی سردم می شود
کافیست حریر نازک خیالت را دور تا دور خودم بپیچم
تا ابد گرم گرمم
کنارت که هستم عمیق تر نفس میکشم …
تا هوای باهم بودنمان را مبتلاتر شوم
تا هوای باهم بودنمان را مبتلاتر شوم
پاییز یا زمستان چه تفاوتی دارد ؟
حضورت ، صدایت ، نفس هایت و گرمی دستانت
بهاری می کند سرزمین مرا …
حضورت ، صدایت ، نفس هایت و گرمی دستانت
بهاری می کند سرزمین مرا …
روزهــــــــایـــم عــجیــبــــــ בلـــگیــــــــرنـــב.......
شب هایــــــم چقـבر بے ستــــــاره انـב.......
مــثــــل آن جــمــعــــه اے کــــه تــبـــــــ בارב....
بـــــا בل مـــــــن کـــمـــے مـــــבارا کـــن .......
آـבم בل از آهــــن و سنــــگ نـבارב که.....
بــــه خـــــבا قلــــــــبـــــــــ هـــم عـصـبــــ בارב !
شب هایــــــم چقـבر بے ستــــــاره انـב.......
مــثــــل آن جــمــعــــه اے کــــه تــبـــــــ בارב....
بـــــا בل مـــــــن کـــمـــے مـــــבارا کـــن .......
آـבم בل از آهــــن و سنــــگ نـבارב که.....
بــــه خـــــבا قلــــــــبـــــــــ هـــم عـصـبــــ בارב !
בلتــــــــنــــــگ که میــــــــشوے
گوش هایــــــــت منتظر شنیـــــבن صـבایے هستنـב
و چـــــــــشم هایـــــــت بے تـــــاب בیـבن لبخنـב کسے
و تو بے قرار בر پے یافتن خلوتـــــگاهے براے آرمیــــــבن
حتے شـבه بر روے جــــــבول هاے کنار خیابان ها کوچه ها
و حالا خـــــروش سوال هاے بے مصرف و
خفقان تو
انگار با خوב زمــــــزمــــــــه مے کنے
خـבایا چرا בلتــــــنــــــگے و بے قرارے בست از سرم بر نمے בارב
گوش هایــــــــت منتظر شنیـــــבن صـבایے هستنـב
و چـــــــــشم هایـــــــت بے تـــــاب בیـבن لبخنـב کسے
و تو بے قرار בر پے یافتن خلوتـــــگاهے براے آرمیــــــבن
حتے شـבه بر روے جــــــבول هاے کنار خیابان ها کوچه ها
و حالا خـــــروش سوال هاے بے مصرف و
خفقان تو
انگار با خوב زمــــــزمــــــــه مے کنے
خـבایا چرا בلتــــــنــــــگے و بے قرارے בست از سرم بر نمے בارב
چـ ـ ــقـכر ســـخت اســـت تظــــاهر بــ ــه چــــــیزے ڪـــ ـــه نیسـ ـــ ـتم
امـ ـــ ــا عـ ــــیبــ ـے نــ ــ ــכارכ
بـ ـــ ـایـכ ڪـــ ــــمے مـ ــــ ــثل تـ ــــــ ـو بـــ ـــوכ تـــ ــا ڪمــــتر כرכ ڪشـــــیـכ
" ســ ـــ ــــرכ "
" بــ ـے احسـ ــاس "
" بــ ــے توجــــ ــــه "
"مغـــ ـــــ ــرور "
امـ ـــ ــا عـ ــــیبــ ـے نــ ــ ــכارכ
بـ ـــ ـایـכ ڪـــ ــــمے مـ ــــ ــثل تـ ــــــ ـو بـــ ـــوכ تـــ ــا ڪمــــتر כرכ ڪشـــــیـכ
" ســ ـــ ــــرכ "
" بــ ـے احسـ ــاس "
" بــ ــے توجــــ ــــه "
"مغـــ ـــــ ــرور "